سرخپوستی پیر به نوه خود گفت: «فرزندم، درون ما بین دو گرگ، کارزاری برپاست. یکی از گرگ ها شیطان به تمام معنا، عصبانی، دروغگو، حسود، حریص و پست، و گرگ دیگری آرام، خوشحال، امیدوار، فروتن و راستگو.»
پسر کمی فکر کرد و پرسید: «پدر بزرگ کدام یک پیروز است؟»
پدر بزرگ بیدرنگ گفت: «همانی که تو به آن غذا میدهی.»
شما به کدامشان غذا میدهید!!!؟
سلام برشما .همیشه جملات شما ونکات شما را بسیار با لذت میخونم اقای پروه .این هم قشنگ بود ویاد شعر گرگ زنده یاد فریدون مشیری افتادم .موفق باشی برادر
سلام
همشهری عزیز تصاویر و عکسهای گیلان را که میگذاری آدمی به یاد هویت خویش می افتد که انصافا شما تلاش بسیار دارید.
این داستان هم مرا به یاد شعر گرگ استاد زنده یاد فریدون مشیری انداخت که شعری جاودانه با همین مضموم دارند و شاید این داستان را از ان گوهر ناب ذوق گرفته باشند.
مانا مانی
ممنون از شما همشهری گل....