وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

خاطره ای جالب از روز معلم...!!!

در یکی از کتابها خواندم که در یکی از مدارس ،روز معلم وقتی معلم خواست هدیه ها را باز کند با صحنه عجیبی مواجه شدم

داخل یکی از کادوها شامپویی بود که نصف آن مصرف شده بود ! شاید در نظر اول این یک تحقیر باشد ولی وقتی اصل داستان را بخوانیم متوجه می شویم که :

این دانش آموز یکی از بهترین دانش آموزان با بدترین وضع مالی بوده است که با ارزش ترین چیزی را که در خانه داشته برای محترم ترین شخصیت شناخته شده اش آورده

وقتی مادر این دانش آموز به مدرسه می آید با سراسیمگی معلم را می خواهد و وقتی به کلاس می رسد با ناراحتی می گوید ببخشید پدر بچه به حمام رفته و با عصبانیت دنبال شامپو می گردد لطفا من را از شروع یک مشاجره نجات دهید و هدیه را پس می گیرد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد