وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

قدرت کلمات...

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از
آنها به داخل گودال عمیقی افتادند . بقیه قورباغه ها در کنار
گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است
به دو قور باغه دیگر گفتند که چاره ای نیست ، شما به
زودی خواهید مرد . دو قورباغه ، این حرف ها را نادیده
گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند .
اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از
تلاش بردارید شما خواهید مرد . بالاخره یکی از دو قورباغه

دست از تلاش برداشت و بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد . 

اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد .

بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش می کرد

و بالاخره از گودال خارج شد . وقتی از گودال بیرون آمد

بقیه قور باغه ها از او پرسیدند :

مگر تو حرف های ما را نشنیدی؟ معلوم شد که قورباغه ناشنواست . 

در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که

دیگران او را تشویق می کنند

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر... دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:30 ب.ظ http://http://sarmast90.blogfa.com/

ئمشه‌و له ساێ چه‌وه‌یلد داکاسیامه بیله‌م

تا گه‌ر سفێد‌ه‌گه‌ر سوو، هه‌ر ئێره جامه بیله‌م
ئه‌ی ئه‌ور پڕ له واران، له‌ێ دار وشکه چوه توای؟

له‌ێ ژیر پرزه پرزه، بێ ده‌نگ وسامه بیله‌م
تا روژه‌گه‌ێ قێامه‌ت، دل جم نیه‌خوه‌ێ له جاگه‌ێ !

له‌و زلف تاڵ تاڵه، پاوه‌ن له ‌پامه بیله‌م
هه‌ر جور که‌پر ته‌نیاێ، ده‌س گرتمه وه قه‌ێده‌و

تا چه‌و بپرتنیدن، داتؤچیامه بیله‌م

رضا موزونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد