وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

حسین پناهی


من تعجب می کنم

چطور روز روشن

دو ئیدروژن

با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند

وآب ازآب تکان نمی خورد...!!!

باغچه کوچک دل.........!!!



تو به من خندیدی و نمی‌دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز 
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می‌دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 خرداد 1342.

بر گرفته از وبلاگ آقای محمد پرمهر (قاب خالی)که خیلی ارادت دارم خدمتشان...


جمعه ای دیگر...!

امروز هم جمعه .... امروز گرد و غبار واقعا دید رو به کمتر از ۵۰ متر رسانده...! 

سرفه های پی در پی دانشجوها.... خودم از همه بدتر.... کلافه کنندس...! 

باز کلاس خشک و خشن ریاضی.....!  

خدایا این کلاس کی میرود....کی میرود ......کی میرود   سر...!