وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

هدیه بی بها....!!!

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

جوانی بی خرد پیری خردمند را که پشتش از جفای روزگار دوتا شده بود گفت:  

پیرمرد کمان پشتت را چند می فروشی؟؟؟  

پیر خردمند لبخندی زد و گفت:  

اگر خداوند به تو عمر دهد و اجل فرصت،   

روزگار هم به تو یکی بی بها خواهد داد...    

 

                               

منو خه مو په ژاره

ره نگ ده فته ر دلم چیو ره نگ خوه ر ایواره
شه و تا وه سو هاوده میم منو خه مو په ژاره
وه روشنای ری نه یری ده روه چه یل خیالم
م پاپیای مه ینه تی، خه می دایم سواره
خوه زیه و له داخ مه ینه ت بچیام له ی ئاسمانه
تا له بنا بکه نیام زلف خوه رو هساره
بدبختییل به ختم، کلولی یه یل سه ختم
وه ختی که فنه و هیورم، له شم تیده چناره
قوقو بایه قوش تیدن له سه ر دیار دلم
له شونه میلکان دل مه ینه ت مینگه نواره
سوار خوه شی ره م کرد، سیون شادی دا له زه یو
له سه ر په چیه ی دل م ده نگ هاوار هاواره
دیوه شه و خه م میلی کیشا وه روشنای گلاره م
یه سه روژمی ئمرو وینه ی نیمه شه واره
له مه کته ب خانه ی جه فا، مه دره کم بان بانه
م تاسیل که رده ی خه مم له دانشگای پژاره  

از دوست خوبم یحیی صادقی


 




شاه عباس و وزیرش...!!!

شاه عباس و وزیرش...!!!

می گوینـد:
شـاه عبـاس از وزیـر خـود پرسیـد:
" امسال اوضـاع اقتصـادی کشـور چگونـه است؟"
وزیـر گفت:
" الحمداللـه به گونـه ای است که تمـام پینه دوزان توانستنـد به زیـارت کعبـه رونـد!"
شـاه عبـاس گفت:
" نـادان! اگـر اوضـاع مالـی مـردم خـوب بود می بایست کفاشـان به مکــه می رفتند نه پینه‌دوزان... ، چون مردم نمی توانند کفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند ، بررسی کن و علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم.!!!