وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

وبلاگ شخصی عبدالحسین پروه

برگی از هزاران که باید می بود و...

حکایت من...تو... او...!!!

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا !

از وبلاگ خوارزای نازنینم   وحیدجووون   ....  

 

 بقیه مطلب خواندنیست...!!!

برای خواندن بقیه مطلب   ادامه مطلب   را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

ضرب المثل کوردی کلهری....

-ئاگِرِ ژیر خُوَه  لَه کوو:آتش زیر خاکستر است.

توضیح:درباره شخص مکار و خطرناک به کار می رود  

-ئه  بِیل  زَه نِی  بِیلِ  بَه   لَه   خَراوَه ی  خُوَه د: اگر بیل زنی بیلی به خرابه ی خودت بزن.

توضیح:در کار دیگران دخالت و عیب جویی مکن بلکه به کار خودت مشغول باش.   

- ئمرو  لَه  مِنَه،سُو لَه   تِنَه: امروز از من است فردا از توست.

توضیح:اتفاق و کار فقط برای یک شخص پیش نمی آید بلکه یک روز برای فردی و روز دیگر برای دیگری پیش می آید.

  

-ئی  بارَه، وَه  ئا سیاو  نِیَه چُو:این بار به آسیاب نمی رسد.

توضیح:عاقبت این کاری از ابتدایش پیداست . این کار با موفقیت انجام نمی شود  

با تشکر از گردآورنده یحیی صادقی

مادر.....

ایکاش بتوانیم فداکاری و دلبستگی هایشان را نسبت به فرزندانشان قدردان باشیم. متن زیرتقریبا سرگذشت اکثر کسانیست که قدر عزیزترین چیز زندگیشون را نمیدونند و شاید سرگذشت تک تک     

ماست

وقتی که تو 1 ساله بودی، اون (مادر) بهت غذا میداد و تو رو می شست و به اصطلاح تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن و اذیت کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی وقتی که تو 2 ساله   

 

برای خواندن بقیه   ادامه مطلب    را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

بیاد بچگی...!!!

 شاید ما به سرعت از بچگیمون دور شدیم

کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم با چه دلهای کوچیکی
کاش دلامون به بزرگی بچگی بود
 

 

برای دیدن بقیه   ادامه مطلب   را کلیک کلیک کنید

ادامه مطلب ...

قصه ای برای روزی که متلاطمی....

استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند

استاد به هر یک از آن ها لیوانی آب داد و از آن ها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند. شاگردان هم این کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند آب را بنوشند، چون خیلی شور شده بود.بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آن ها خواست از آب چشمه بنوشند و همه از آب گوارای چشمه نوشیدند.

استاد پرسید: « آیا آب چشمه هم شور بود؟» و همه گفتند:«نه، آب بسیار خوش طعمی بود

استاد گفت:«رنج هایی که در این دنیا برای شما در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است، نه بیش تر و نه کم تر. این بستگی به شما داردکه لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید. پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فایق آیید

چند ضرب المثل کردی کلهری.......

1- ئایَه م   نِیَه، پوس ئایَه م   کیشاسَه سَه ری:آدم نیست پوست آدم کشیده است سرش.

توضیح: فقط ظاهر یک انسان را دارد و از انسانیت بهره ای نبرده است.

2- ئایَم پِرِ چَه و   تِه ما شای   نِیَه کَه ی:آدم پر چشم نگاهش نمی کند (دو چشم آدم برای دیدنش کم است ).

توضیح:بسیار زیبا و دلفریب است.

3 - ئاو  کَه لَه‌  پای  نانَه سَه و   بان:آب کله پاچه اش را بالا(روی اجاق) گذاشته اند .

توضیح:کاملاً آماده تنبیه او هستند.

 4 - ئا وِیگ  رِشیا  جَه مَه و   نیَه و:آبی که ریخت جمع نمی شودی.                  ‌‌‌

توضیح:پس از وقوع اتفاق، فرصتی برای پیش گیری وجود ندارد.

5 - ئا یَه م   له   بیکاری   ئا گِر  نَه یده ریشِ  خُوَه یَه و:آدم از بیکاری آتش می نهد بر ریش خود.

توضیح:این مثل در مذمت بیکاری و عواقب بد آن است.  

با تشکر از دوست خوبم یحیی صادقی

عکس هایی از چله گیلانغرب... بهار ۹۲




برای دیدن بقیه عکس ها   ادامه مطلب   را کلیک کنید!!!

ادامه مطلب ...

چند پند آموزنده....

سخنی از ناپلئون 

هرگز اشتباه نکن  

اگر اشتباه کردی ... تکرار نکن  
اگر تکرار کردی ... اعتراف نکن
اگر اعتراف کردی ... التماس نکن
اگر التماس کردی ... دیگر زندگی نکن

ژید
عظمت واقعی در آن نیست که هرگز سقوط نکنیم ؛

بلکه در آن است که هر بار سقوط کردیم، دوباره برخیزیم .

به دلمون یاد بدیم
ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه

ولی میتونیم به دلمون یاد بدیم که اگه شکست 

 لبه های تیزش دست اونی رو که شکستش نبره .

دنیا    

روزی که علیه توست ناامید مگرد
زیرا هر دو پایان پذیرند
دنیا دو روز است
یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و   

ضرب المثل کوردی کلهری....

_ نه وس بِگریدَی مِشتیگَه ، وِلِی بِکَه ی دَه یشتیگه: اگر نفس را بگیری یک مشت است ولی اگر آن را رها کنی به اندازه ی یک دشت است .

منظور : باید با نفس و هوای نفس مبارزه کرد.

_  خُورده مالَه و  مَه نَه  میرات : خورده مال است و مانده میراث.

منظور : از چیزی که در اختیار داری استفاده کن و فقط به فکر جمع کردن مال نباش .

_ خاسِی بِکَه و  بِخَه رَه ی  ئاو :  خوبی کن و آن را در آب بنداز .

منظور : در حق مردم خوبی کن و انتظار پاداش هم نداشته باش .

_  چُوپِی دانَه ی  دَه سِ  سَه گَه و  سه گ   وَه رَ ه و  خُوانچه کیشا : چوپی ( دستمال مخصوص رقص ) را به دست سگ دادند او باز به طرف خوانچه ( ظرف جای نان ) رفت.

منظور :برای انسان پست و سفله هر چقدر احترام قائل شوی باز ذات پست خود را نشان می دهد.     

_  چَه نَه  رَه سِنِی  چِید  چَه نَه  دُیو هَه وسارِی  بَه ورَه و : اگر اندازه یک رسن رفتی اندازه ی یک افسار برگرد.

منظور : در کارها همیشه اعتدال داشته باش.

_ کوورِی  مِنای  شَه لِی  کِرد : کوری لنگی را مسخره کرد .

منظور : همیشه عیب دیگران را نباید دید بلکه باید به عیب های خود نیز توجّه کرد .  

از امروز هر چند وقت چند ضربالمثل کوردی کلهوری را میذارم که یاداوری پختگی و غنای فرهنگمان است.( از کتاب دوست خوبم یحیی صادقی)

داد ئرا باقری....

هه ی  داد هه ی  بیداد  هه ی بیداد  هه ی داد...     مال دوس بار کرد، هه ولیش جمیاد...

له  نا  وه خت  میوه ی   هستیم   ته کیاد ...        سیون  چوارده سیون  هاو  کووری  رمیاد...

جیوو  گلای  داران  ئمیدم   رزیاد....                 بی واده  میوه ی   ئمیدم چنیاد....

کاسه ی   ئمیدم   پل   برد  و رشیاد...                 وجودم  له   ژیر  ئی داخه  چمیاد....

میوه ی   ئمیدم   کلک  چن  کریاد...                   بینای  دو دیده م  له بیخ  هه لکنیاد...

سفیده ی  بیان  لیم  سیا  کریاد....                      قامتم  له داخ  باقری  چه میاد...

م  لیم  زیوو  گریا  بینای  دو  دیده م...                بیوو  وه  سیا  زاخ  صبح  و سفیده م....

گران  دوسه گه ی  خه وانی  شیوه م...      وه  کوچ  زیووی  کردیه   لیوه م......   

این شعر زیبا را آقای یحیی صادقی از دوستان و همکار خوبم برای باقری جان سرود

رو....

شعر کردی ..............رو  

برای آقای باقری معلمی دلسوز و مهربان   

 

ده خیلدم باله و   مه گر  دی لی  ولاته  ره و  مه که   

 

بمینیه و روژیل  مه  پر  له تیه ریکی  شه و  مه که   

 

ئه گر بچی  په لپد  گرم  بی  ت   له تنیایی  مه رم
 

زه خم   دلم  مه کوولنو  بیمار لرزو  ته و  مه که   

 

ئاگر که فیده گیان م   وه ختی  که دیونم  دی نیید   

 

گشتی وه پیم ئیوشن بنیش  دی  هه ر  وه شونی ده و مه که   

 

چیی  و  له شار  خاطرد  دیورو  بکه  خیاله گی  

  

دلم  ئیو شی  بنیشه پای  ئمشه و   خیال   خه و مه که   

 

تا  روژمردن  دی  بپوش  شیو  سیه  له داخ دل  

  

هه  رچی  کراسه  لا بوه  هرگز شه یوه یل  که و مه که   

 

ده خیلدم  بالو  مه گر  دی لی  ولاته  ره و  مه که   

 

بمینیه و روژیل مه پر له تیریکی شه و مه که 

 ...............................................................................  

این شعرزیبا رو یکی از همکارهای خوب و قدرشناسمون (خانم سلیمان پور) بری آقای باقری سرودند.

دلتنگم...

خوش بحال سهراب،چشمهایش را شست ،جور دیگر میدید!

قایقی ساخت و رفت،رفت اما نشکست چینی نازک تنهایی او!

ولی ای همسفران، به سراغ من اگر می آیید،


نرم آهسته بیاید،مدتی هست ترک خورده زغم چینی نازک تنهایی من


مدتی هست که دلتنگ

باقریم هستم