مادر به چشمان معصوم دختر نگاه کرد و گفت : هر وقت برف بیاد .
دختر امیدوارانه به دانه های ریز برف نگاه کرد . گوشه ی پیراهن مادر را کشید و گفت : مامان داره برف میاد بریم کاپشن بخریم ؟!
مادر این بار به عکس پدر، روی تاقچه نگاه کرد و گفت : الان که داره برف میاد . باشه هر وقت بند اومد..
به سلامتی اونا که بافقردست وپنجه نرم میکنند !"
که و شه یله یان نوبه تی بیو!!!
روژی خوه یشکه گوم بیو؟؟!!
=کفشهایشان نوبتی بود
روزی خواهرش گم شد؟!
از محمدرضا رشیدی با اجازه از ایشان
www.dangikurd.ur
قالب قشنگی است
سلام شعر کوتاهی در باره فقر
که و شه یله یان نوبه تی بیو!!!
روژی خوه یشکه گوم بیو؟؟!!
=کفشهایشان نوبتی بود
روزی خواهرش گم شد؟!
-----------------------
با احترام به خوانش یک شعر کوتاه دعوت میشوید